سرهنگ اسدی

علمی وادبی و هنری

سرهنگ اسدی

علمی وادبی و هنری

صلح واقعی

صلح واقعی




 

روزی پادشاهی اعلام کرد به کسی که بهترین نقاشی صلح را بکشد، جایزه بزرگی خواهد داد. 

هنرمندان زیادی نقاشی هایشان را برای پادشاه فرستادند. پادشاه به تمام نقاشی ها نگاه کرد ولی فقط به دوتا از نقاشی ها علاقه مند شد. 

در نقاشی اول، دریاچه ای آرام با کوه های صاف و بلند بود. بالای کوه ها هم آسمان آبی با ابرهای سفید کشیده شده بود. 

همه گفتند: این بهترین نقاشی صلح است. در نقاشی دوم هم کوه بود ولی کوهی ناهموار و خشن، در بالای کوه آسمانی خشمگین رعد و برق می زد و باران تندی می بارید و در پایین کوه آبشاری با آبی خروشان کشیده شده بود. 

وقتی پادشاه از نزدیک به نقاشی نگاه کرد، دید که پشت آبشار روی سنگ ترک برداشته، بوته ای روییده و روی بوته هم پرنده ای لانه ساخته و روی تخم هایش آرام نشسته است. پادشاه نقاشی دوم را انتخاب کرد. 

همه اعتراض کردند ولی پادشاه گفت: صلح در جایی که مشکل و سختی ای نیست، معنی ندارد. صلح واقعی وقتی است که قلب شما با وجود همه مشکلات آرام و مطمئن است. این معنی واقعی صلح است.



واژه های تنهایی

عاقبت پرونده ام را، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من، صفحه‌ی باز حوادث
در ستون تسلیت‌ها، نامی از ما یادگاری



گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبِِِِزِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟

چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟ بیایید از عشق صحبت کنیم تمام عبادات ما عادت است به بی‌عادتی کاش عادت کنیم چه اشکال دارد پس از هر نماز دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟ به هنگام نیّت برای نماز به آلاله‌ها قصد قربت کنیم چه اشکال دارد که در هر قنوت دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟ چه اشکال دارد در آیینه‌ها جمال خدا را زیارت کنیم؟ مگر موج دریا ز دریا جداست چرا بر «یکی» حکم «کثرت» کنیم؟ پراکندگی حاصل کثرت است بیایید تمرین وحدت کنیم «وجود» تو چون عین «ماهیت» است چرا باز بحث «اصالت» کنیم؟ اگر عشق خود علت اصلی است چرا بحث «معلول» و «علت» کنیم؟ بیا جیب احساس و اندیشه را پر از نقل مهر و محبت کنیم پر از گلشن راز، از عقل سرخ پر از کیمیای سعادت کنیم بیایید تا عینِ عین القضات میان دل و دین قضاوت کنیم اگر سنت اوست نوآوری نگاهی هم از نو به سنت کنیم مگو کهنه شد رسم عهد الست بیایید تجدید بیعت کنیم برادر چه شد رسم اخوانیه؟ بیا یاد عهد اخوت کنیم بگو قافیه سست یا نادرست همین بس که ما ساده صحبت کنیم خدایا دلی آفتابی بده که از باغ گل‌ها حمایت کنیم رعایت کن آن عاشقی را که گفت: «بیا عاشقی را رعایت کنیم» شعر از: قیصر امین پور