سرهنگ اسدی

علمی وادبی و هنری

سرهنگ اسدی

علمی وادبی و هنری

عفّت در سیره پیشوایان

اشاره:
یکی از ارزش‏های والای انسانی و اسلامی‏ای که سرچشمه ارزش‏های دیگر، و موجب آثار درخشان معنوی است، خوی عفّت می‏باشد که می‏توان آن را یکی از پایه‏های اخلاق و صفت کلیدی ای برای عقب زدن رذایل و سوق دهنده به سوی تکامل و درجات عالی و کمالات متعالی دانست.
 
در قرآن و روایات از این خصلت، بسیار تمجید شده و سیره پیشوایان معصوم(ع) نیز سرشار از این خصلت نیکو است. با این اشاره به مطالب زیر می‏پردازیم: معنای عفّت
عفّت در اصل به معنای خویشتن داری، تسلّط بر نفس و نقطه مقابل شهوت پرستی و شکم پرستی است.
 
راغب اصفهانی در لغت نامه «مفردات» می‏گوید: «عفّت حالتی در نفس است که انسان را از غلبه شهوت باز می‏دارد.» در لغت نامه «التحقیق» آمده: فرق بین عفت و تقوا این است که عفّت به معنای حفظ نفس از شهوات انسانی است ولی تقوا یعنی حفظ نفس از انجام گناهان. بنابراین عفّت یک حالت درونی است، ولی تقوا بر اعمال خارجی نظارت دارد.(4)
 
طریحی در «مجمع البحرین» می‏نویسد: «العفافُ کَفُّ النفس عن المحرّمات، و عَنْ سؤال النّاس؛ عفّت، بازداری روح و روان از گناهان و هم چنین نگه داری خویش از دراز کردن دست سؤال به سوی دیگران است.»(1)
 
از روایات نیز همین معنا استفاده می‏شود، لذا این واژه یک معنای عام دارد، ولی بیشتر در مورد خویشتن داری در دو مسئله استعمال شده است: خویشتن داری و قناعت درا مور مالی و کنترل غریزه جنسی، که اوّلی موجب حفظ عزّت و آبرو شده و دوّمی موجب حیا، شرم و غیرت در مقابل پرده دری و انحرافات جنسی می‏گردد. البته از این دو در اصطلاح روایات به عفّت بطن و فرج تعبیر شده است؛ مثلاً پیامبر(ص) فرمود: «در مورد امّتم در مورد شکم پرستی و شهوت پرستی جنسی، بیمناک هستم.»(2)
 
واژه عفّت در قرآن، بیشتر در این دو مورد استعمال شده است؛ مثلاً در یک جا آمده: «وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لایَجِدُونَ نِکاحَا حَتّی یُغْنِیَهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ؛ و کسانی که امکانی برای ازدواج نمی‏یابند، باید پاکدامنی پیشه کنند، تا خداوند از فضل خود آنان را بی‏نیاز گرداند.»(5)
 
و در مورد دیگر می‏فرماید:
«... یَحْسَبُهُمُ الجاهِلُ اغنیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ؛ باید انفاق شما، به خصوص برای آن مهاجران فقیری باشد که... از شدّت عفّت و خویشتن داری، افراد ناآگاه، آنها را ثروتمند می‏دانند.»(6)
 
در مورد ارزش انسان عفیف، همین قدر بس که امیرمؤمنان می‏فرماید: «مَا المُجاهِدُ الشّهیدُ فی سَبیل اللهِ باَعْظَمَ اجرا ممَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَکادَ العَفیفُ أَنْ یَکونَ مَلَکا مِنَ الملائکة؛ پاداش مجاهدی که در راه خدا به شهادت رسیده، برتر از شخص با عفّتی نیست که توان گناه دارد، ولی گناه نکند، زیرا چنین شخص نزدیک است که فرشته‏ای از فرشتگان خدا باشد.»(7)
 
چند نمونه از عفّت‏ورزی پیشوایان
1ـ در شأن رسول خدا(ص) گفته‏اند: او عفیف‏ترین انسان‏ها بود، در همه ابعاد با خویشتن داری عجیبی به تدبیر امور می‏پرداخت. در جنگ اُحد، دندان‏های جلوی‏اش شکست و صورتش از ناحیه دشمنان شکاف برداشت. برخی از او خواستند تا دشمن را نفرین کند، آن حضرت با کمال خویشتن داری فرمود: «من به عنوان ناسزاگو مبعوث نشده‏ام، بلکه به عنوان دعوت کننده و مایه رحمت برای مردم فرستاده شده‏ام.» سپس به جای نفرین، چنین دعا کرد: «اللهمَّ اهْدِ قومی فانّهُم لایَعْلَمون؛ خدایا! قوم مرا هدایت کن، ،زیرا آنها ناآگاه‏اند».
 
روزی گروهی از مسلمانان مدینه خدمت پیامبر(ص) آمده و عرض کردند: «از درگاه الهی بهشت را برای ما ضمانت کن.» پیامبر(ص) پس از اندکی درنگ فرمود: «من با یک شرط چنین ضمانتی را برای شما می‏کنم»، پرسیدند: آن شرط چیست؟ فرمود: «اَنْ لاتسْئلوا احدا شَیْئا؛ از هیچ کس (جز خدا) چیزی را تقاضا نکنید.»
آن‏ها نیز تعهّد کردند که در زندگی از احدی تقاضا نکنند کنار سفره نشسته و دستش به آب نمی‏رسید، به کسی نمی‏گفت که آب به من بده، بلکه خودش برمی‏خاست و ظرف آب را برمی‏داشت و می‏نوشید. آری پیامبر(ص)، هم خود این گونه می‏زیست و هم به شاگردانش این گونه توصیه می‏کرد.(10)
 
2 ـ در مورد غیرت و عفت ناموسی پیامبر(ص) نیز سخن بسیار است؛ از جمله این که: امّ سلمه ـ یکی از همسران پیامبر(ص) ـ می‏گوید: در حضور پیامبر(ص) بودم، یکی از همسرانش به نام میمونه نیز حاضر بود، در این هنگام ابن ام مکتوم که نابینا بود به آن جا آمد، پیامبر(ص) به ما فرمود: «حجاب خود را در برابر ابن ام مکتوم رعایت کنید.» پرسیدیم: مگر او نابینا نیست، بنابراین حجاب ما چه معنا دارد؟
فرمود: «آیا شما نابینا هستید؟ آیا شما او را نمی‏بینید؟»(12)
 
3 ـ در ماجرای جنگ جمل که در سال 36 هـ.ق رخ داد، وقتی سپاه علی(ع) بر دشمن پیروز شد، عایشه در میان هودج بود، علی(ع) نزد او آمد و فرمود: «... سوگند به خدا، آنان که زن‏های خود را در پشت پرده عفاف نگه داشتند و تو را از خانه خارج نمودند، با تو به انصاف رفتار نکردند.» سپس نگذاشت نامحرمان به پیش آیند، بلکه به محمد بن ابی بکر ـ برادر عایشه ـ دستور داد، تا او را از هودج بیرون بکشد، سپس او را در خانه صفیه دختر حارث پناه داد،(14) آن گاه با حفظ کامل حریم عفاف، او را روانه مدینه کرد.
 
4 ـ یکی دیگر از شاگردان امام باقر(ع) به نام ابوبصیر می‏گوید در کوفه به یکی از بانوان درس قرائت آیات قرآن می‏دادم، روزی در یک موردی با او شوخی‏ای کردم (که بر خلاف حریم عفّت بود)، پس از گذشت مدت‏ها از این حادثه، در مدینه به محضر امام باقر(ع) رسیدم، به من فرمود: «کسی که در جای خلوت گناه کند، خداوند نظر لطفش را از او برگرداند، این چه سخنی بود که به آن زن گفتی؟» از شدّت شرم، سر در گریبان کرده و توبه کردم، امام باقر(ع) فرمود: «مراقب باش که تکرار نکنی» (و با زن نامحرم شوخی ننمایی)(17)
 
5 ـ امام صادق(ع) دوستی داشت که همواره با هم بودند، روزی همین دوست به غلامی تندی کرد و با کمال گستاخی حریم عفت او را شکست و گفت: «ای زنا زاده! کجا بودی؟» هنگامی که امام این سخن خلاف عفت او را شنید، به شدت ناراحت شد، به طوری که دستش را بلند کرد و محکم بر پیشانی خود زد و فرمود: «سُبحان اللّه!» آیا به مادر غلام، نسبت ناروا می‏دهی؟ من تو را آدم پرهیزکاری می‏دانستم، ولی اکنون می‏بینم پرهیزکار نیستی.»
 
 دوست امام عرض کرد: فدایت گردم! مادر این غلام، از اهالی سِنْد (از سرزمین هند) است و بت‏پرست می‏باشد (بنابراین ناسزا به او اشکال ندارد)، امام صادق(ع) فرمود: «آیا نمی‏دانی که هر امّتی، بین خود قانون ازدواجی دارد؟ از من دور شو!»
آن هنگام بین آن دوست و امام صادق(ع) جدایی افتاد و تا آخر عمر امام، این جدایی ادامه یافت.(18)
 
این ماجرا نیز ما را به عفت زبان و کنترل آن از هرزه گویی و گفتار خلاف عفّت دعوت می‏کند و حاکی از آن است که مسئله حفظ عفت جامعه؛ حتی نسبت به بیگانگان بسیار مهم است و باید مرزهای آن را شناخت و در حفظ آن کوشا بود.
 

عفت و عشق

عفت درمفردات راغب به معنای به وجود آمدن حالتی برای نفس انسان است که وی را ازغلبه یافتن شهوت حفظ می کند.1شهید مطهری نیز عفت رابه معنای رام بودن قوه شهوانی تحت حکومت عقل وایمان معرفی می نماید .2

درروایات اسلام نیزتعاریفی ازعفت صورت گرفته که ازجمله مولای متقیان حضرت علی (علیه السلام )می فرمایند: ((الصبرعلی الشهوة عفّة)) 3یعنی عفت مقاومت دربرابرشهوت وغلبه برآن می باشد .


عفت دارای مراتبی است که اولین مرتبه آن ،مقابله باشهوت وغلبه برآن می باشد .


مرتبه دوم ،عفت عملی است ،به این معنی که علاوه برکنترل شهوت هریک ازاعضای بدن باید ازارتکاب به شهوت بازداشته گردند ودرمرتبه سوم علاوه برکنترل اعضای بدن نسبت به گناه حتی فکرگناه نیزبه ذهنش خطورنکند که همان عفت نظری می باشد .4


عفت به عنوان یکی ازمهترین خصوصیت اخلاقی رابطه تنگاتنگی باصفات بارزاخلاقی دیگردارد که ازجمله می توان به رابطه آن باحیا ،غیرت ،کیاست ،بصیرت ، اخلاص وعشق اشاره نمود .


                                                


عفت و حیا


 حیا ازدیدگاه علامه مجلسی تأثرنفس است ازامری که قباحت آن امربراوظاهرشود وباعث انزجاراوازآن عمل گردد.5


امیرالمؤمنین (علیه السلام) دریک تقسیم بندی حیارابه دوقسم تقسیم نموده است.الف:حیای ازخود ب:حیا ازخداوند تبارک وتعالی


حضرت می فرمایند : ((برترین حیا حیای تو ازخداست )) .6


یعنی اگرانسان زمانی که می خواهد مرتکب گناه شود یک لحظه خود را دربرابرخداوند مشاهد نماید ،حیانموده وآن گناه رامرتکب نخواهد شد ودرمورد اول می فرمایند :بهترین حیاحیای ازخودت است یعنی اندیشه کن که توخلیفه خداوند درروی زمین هستی ونباید به این امانتی که خداوند دراختیار توقرارداده خیانت کنی وبابی حجابی مرتکب گناه گردی ،بنابراین حیاباعث عفت وغلبه برشهوت می گردد ودرحقیقت قول امام علی (علیه السلام) که می فرمایند :«سبب العفة الحیا» 7سبب عفت حیاست به اثبات می رسد .


 عفت و غیرت


 غیرت نیز رابطه مستقیمی باعفت دارد به گونه ای که حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند :


«ارزش مرد به اندازه همت اوست وپاکدامنی وعفت اوبه میزان غیرت اوست.»8


مردان باغیرت نه تنها خود باعفت هستند بلکه سعی برآن دارند تا خانواده وناموس خود راازچشم مردان نامحرم دورنگه داشته وباهدایت وراهنمایی خود موجب درامان ماندن خود وخانواده خود ازچنگال بی عفتی گردند.


 عفت و کیاست


 کیاست به معنای تیزهوشی ودانایی فرد است 9ویکی ازاخلاق بارزعفیفان وافراد باعفت می باشد .درروایت داریم «پاکدامنی خوی زیرکان است »10


حضرت علی (علیه السلام) شخص زیرک را این گونه معرفی می نماید «زیرک کسی است که افسارشهوتش دراختیاراو باشد وازخواسته های ناروایش جلوگیری کرده ،هنگام خشم خواسته دلش را سرکوب کند.»11


 عفت و بصیرت


 بصیرت نیز به عنوان یکی ازویژگی مهم اخلاقی رابطه تنگاتنگی با عفت دارد تا جایی که افرادی چون ابن سیرین فراست وهوشیاری فوق العاده درتعبیر خواب را درسایه عفت وپاکدامنی به دست می آورند.


رسول اکرم(صلی الله علیه واله)می فرمایند: «دیدگان خود را ازنگاه به نامحرم بپوشانید ناآنچه را دیگران از دیدن آن عاجزند ببینید.»12


 عفت و اخلاص


 برجسته ترین مقامی که قرآن کریم برای یوسف(علیه السلام)اثبات می کند همانا مقام مخلص بودن اوست«انه من عبادنا المخلصین»13وجالب این است که این مقام حضرت یوسف به واسطه عفت ومقاومت دربرابر خواسته عزیز مصر بود که خود قرآن قبل ازبیان اخلاص آن حضرت به آن اشاره می نماید.




 عشق وعفت دو واژه مقدس هستند که وقتی درکنار یکدیگر قرارمی گیرند بر زیبایهای آن افزوده می گردد.عشقی که براساس عفاف وتقوا است واختصاص به زوجین دارد حتی در دوران پیری که شهوت خاموش است آنها را به یکدیگر پیوند می دهد وبرخلاف محیطهای به اصطلاح آزاد که زن ومرد را به حال ابتذال در می آورند وفقط زمینه پیدایش هوسهای آنی وموقتی وهرزه شدن قلبها را فراهم می نمایند روزبه روز براین مودت وعشق زوجین افزوده می گردد .


لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) می فرمایند: «کسی که عاشق شود ودر عشق خویش کتمان کند وعفت بورزد وبا این حال بمیرد ،اوشهید است».14


فضیلت بزرگ اخلاقی

عفت فضیلت بزرگ اخلاقی
:«پروردگارا!زندان،نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا به سوی آن می خوانند!و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانی،به سوی آنان متمایل خواهم شد و ازجاهلان خواهم بود!» ،پروردگار دعای او را اجابت کرد و مکر آنان را از او گردانید،زیرا او شنوا و داناست.

« عفت »نقطه مقابل «شکم پرستی و شهوت پرستی »است و از مهمترین فضایل انسانی محسوب می شود.« عفت »به گفته راغب اصفهانی در کتاب «المفردات »،به معنی پدید آمدن حالتی درنفس است که آدمی را از غلبه شهوت باز می دارد و«عفیف »به کسی گفته می شود که دارای این وصف و حالت باشد. علمای اخلاق نیز در تعریف « عفت »،آن را صفتی حد وسط در میان شهوت پرستی و خمودی دانسته اند. براساس آیات و روایات اسلامی « عفت »از بزرگترین فضایل انسانی است و هیچ کس در سیر الی الله،بدون داشتن آن به جایی نمی رسد.در زندگی دنیا نیز آبرو و حیثیت و شخصیت انسان در گروعفت است. با این اشاره به قرآن باز می گردیم و آیات ذیل را بررسی می کنیم:

۱) للفقرآء الذین احصروا فی سبیل الله لا یستطیعون ضربا فی الارض یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف تعرفهم بسیماهم لا یسئلون الناس الحافا و ما تنفقوا من خیرفان الله به علیم (سوره بقره،آیه ۲۷۳) ؛ (انفاق شما مخصوصا باید)برای نیازمندانی باشد که در راه خدا،در تنگنا قرار گرفته اند،(و توجه به آیین خدا،آنها را از وطن های خویش آواره ساخته و شرکت در میدان جهاد به آنهااجازه نمی دهد تا برای تامین هزینه زندگی،دست به کسب و تجارت بزنند)،نمی توانندمسافرتی کنند(و سرمایه ای به دست آورند)و از شدت خویشتن داری،افراد ناآگاه آنها رابی نیاز می پندارند،اما آنها را از چهره هایشان می شناسی و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمی خواهند(این است مشخصات آنها!)و هر چیز خوبی در راه خدا انفاق کنید،خداوند از آن آگاه است.

۲) و راودته التی هو فی بیتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هیت لک قال معاذ الله انه ربی احسن مثوای انه لا یفلح الظالمون (سوره یوسف،آیه ۲۳) ؛ و آن زن که یوسف در خانه او بود،از او تمنای کامجویی کرد،درها را بست و گفت: «بیا(به سوی آنچه برای تو مهیاست)».(یوسف)گفت:«پناه می برم به خدا!او[ عزیز مصر]صاحب نعمت من است،مقام مرا گرامی داشته(آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) ،مسلما ظالمان رستگار نمی شوند!»

۳) و لقد همت به و هم بها لو لا ان رءا برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوء والفحشاء انه من عبادنا المخلصین(سوره یوسف، آیه ۲۴) ؛ آن زن قصد او کرد و او نیز-اگر برهان پروردگار را نمی دید-قصد وی می نمود!این چنین کردیم تا بدی و فحشاء را از او دور سازیم،زیرا او از بندگان مخلص ما بود.

۴) قالت فذالکن الذی لمتننی فیه و لقد راودته عن نفسه فاستعصم و لئن لم یفعل ماء امره لیسجنن و لیکونا من الصاغرین-قال رب السجن احب الی مما یدعوننی الیه والا تصرف عنی کیدهن اصب الیهن و اکن من الجاهلین-فاستجاب له ربه فصرف عنه کیدهن انه هو السمیع العلیم (سوره یوسف،آیه ۳۲-۳۴) ؛(همسر عزیز مصر)گفت:«این همان کسی است که به خاطر(عشق)او مرا سرزنش کردید!(آری!)من او را به خویشتن دعوت کردم و او خودداری کرد و اگر آنچه را دستورمی دهم،انجام ندهد،به زندان خواهد افتاد و مسلما خوار و ذلیل خواهد شد!» ، (یوسف)گفت:«پروردگارا!زندان،نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا به سوی آن می خوانند!و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانی،به سوی آنان متمایل خواهم شد و ازجاهلان خواهم بود!» ،پروردگار دعای او را اجابت کرد و مکر آنان را از او گردانید،زیرا او شنوا و داناست.

۵) و الذین هم لفروجهم حافظون×الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیرملومین-فمن ابتغی ورآء ذلک فاولئک هم العادون (سوره مؤمنون،آیه ۵-۷) ؛ و آنها که دامان خود را(از آلوده شدن به بی عفتی)حفظ می کنند.

۶) .. و الحافظین فروجهم و الحافظات ...(سوره احزاب،آیه ۳۵) ؛ مردان پاکدامن و زنان پاکدامن.

● نیازمندان آبرومند

در آیه نخست، درباره بهترین مورد انفاق،می فرماید:انفاق شما(مخصوصا)بایدبرای نیازمندانی باشد که در راه خدا محصور شده(و از خانه و کاشانه خود آواره گشته اند و شرکت در میدان جهاد به آنها اجازه نمی دهد برای تامین زندگی خود تلاش کنند)و نمی توانند سفری کنند(و سرمایه ای به دست آورند)، سپس به ویژگی مهم دیگری از آنها اشاره می کند:«از شدت خویشتن داری و عفاف،افراد بی اطلاع،آنها را غنی می پندارند، در حالی که آنها را از چهره هایشان می شناسی، ...یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف تعرفهم بسیماهم... » آری!آنها رنجهای درونی خود را کاملا حفظ می کنند و زبان به شکوه نمی گشایندو در عین نیازمندی شدید،همچون بی نیازان گام بر می دارند،ولی برای آگاهان رنگ رخساره آنها از سر درونشان خبر می دهد. همچنین به بیان ویژگی دیگری پرداخته،می افزاید:«هرگز با اصرار چیزی را از مردم نمی خواهند، ...لا یسئلون الناس الحافا... » وتا حد امکان،از کسی تقاضا نمی کنند و اگر کارد به استخوانشان رسد و ناچار شوند وامی از کسی بگیرند یا کمکی بخواهند،هیچ گونه اصرار به فرد مقابل نمی کنند. در پایان آیه می فرماید:«و هر چیزی خوبی در راه خدا انفاق کنید،خداوند به آن آگاه است، ...و ما تنفقوا من خیر فان الله به علیم ». آری!انفاق بسیار خوب است،خصوصابرای کسانی که عزت نفس و طبع بلند دارند و خویشتن دار و عفیفند.

بدیهی است که « عفت »در این آیه به معنی خویشتن داری در مسایل مالی است،نه امور جنسی.جمعی از مفسران،شان نزول آن را«اصحاب صفه »دانسته اند.آنها یک گروه چهار صد نفری از مسلمانان مکه و اطراف مدینه بودند که نه خانه ای در مدینه داشتند و نه خویشاوندانی که به منزل آنها بروند و نه کسب و کار،ولی در عین حال،در نهایت تعفف در محلی که به صورت سکوی بزرگ در کنار مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله بود،زندگی می کردند.آنها مجاهدانی بودند که به فرمان رسول الله صلی الله علیه و اله به میدان های جنگ حرکت می کردند و در عین گرسنگی و نیازمندی شدید،عزت نفس و خویشتن داری وعفت خویش را حفظ می کردند. به هر حال،قرآن مجید این گروه از عفیفان را در آیه فوق با تعبیرات مختلف ستوده است و آنها را به عنوان الگو برای سایر مسلمانان معرفی نموده است.

در آیه دوم و سوم،سخن از« عفت »و پاکدامنی یوسف علیه السلام است که در سخت ترین شرایطی که تمام اسباب گناه در آن آماده بود،خود را حفظ کرد.به خداوند خویش پناهنده شد و از کوره یک امتحان بزرگ الهی،آبرومندانه بیرون آمد.چهره زیبا و ملکوتی حضرت یوسف علیه السلام،نه تنها عزیز مصر را مجذوب کرده بود،بلکه همسر عزیز مصر نیز به او علاقه مند شده بود.این عشق و علاقه همسر عزیز مصر،پنجه در اعماق جانش داشت که با گذشت زمان داغتر و سوزانتر می شد،اما حضرت یوسف علیه السلام عفیف و پاکدامن و پرهیزکار،قلبش تنها در گرو عشق به خدا بود. همسر عزیز مصر،از تمام وسایل و روشها،برای رسیدن به مقصد خود استفاده کرد،وسایلی که تنها بخشی از آنها برای تحریک یک جوان مجردهم سن و سال حضرت یوسف علیه السلام کافی بود،ولی حضرت یوسف علیه السلام در برابر امواج شدید شهوت ایستادگی نمود و خود را به کشتی لطف پروردگار سپرد که اگر نمی سپرد،غرق شده بود،همان گونه که آیه بعد می فرماید:«آن زن قصد کامجویی را از او(حضرت یوسف علیه السلام)کرد و او نیز-اگر برهان پروردگار را نمی دید-قصد وی می نمود،این چنین کردیم و یوسف را در برابر این طوفان شدید تنها نگذاشتیم تا بدی و فحشاء را از او دور سازیم،زیرااو از بندگان مخلص ما بود.«من عبادنا»(از بندگان ما)و«مخلصین »(خالص شدگان)،تعبیرات بسیار پرمعنایی است که در این آیه به عنوان نشان افتخار بر سینه حضرت یوسف علیه السلام نصب شده است. گر چه حضرت یوسف علیه السلام با وجود عفت و پاکدامنی از سوی همسر عزیز مصر متهم به خیانتی شد که ممکن بود به قیمت جان او تمام شود،ولی خداوندی که وعده حمایت از مؤمنان پاکدامن را داده است توسط گواهی کودک شیرخواری که در گهواره بود،به صورت معجزه آسایی،او را نجات داد. فخر رازی در تفسیر این آیه،تعبیر جالبی دارد.او می نویسد:«همه،حتی شیطان شهادت به پاکی حضرت یوسف علیه السلام دادند،زیرا شیطان در همان زمانی که رانده درگاه خداشد،گفت:من برای گمراه ساختن همه فرزندان آدم تلاش می کنم،جز بندگان مخلص تو، قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین×الا عبادک منهم المخلصین » .

در چهارمین آیه که ادامه شرح زندگی پرماجرای حضرت یوسف علیه السلام و بیان مقام والای عفت و پارسایی اوست، ضمن اشاره به آزمون دیگری که مانند طوفانی سخت دربرابر او پدیدار شده بود،می فرماید:«هنگامی که آوازه عشق سوزان عزیز مصر به غلام کنعانیش حضرت یوسف علیه السلام،در شهر پیچید و زنان مصر،زبان به ملامت و سرزنش اوگشودند،او برای اثبات بی گناهی خود،مجلس میهمانی عظیمی ترتیب داد و از زنان سرشناس مصر دعوت کرد و در یک لحظه حساس،حضرت یوسف علیه السلام را وادار کرد که واردآن مجلس شود. هنگامی که آنها چشمشان به جمال دل آرای حضرت یوسف علیه السلام افتاد،زمام اختیار را ازدست دادند و با کاردهایی که برای خوردن میوه در دست داشتند،بی اختیار دستهایشان رابریدند و همگی گفتند:این جوان،یک انسان نیست که یک فرشته زیبا و عجیب است!» در آن هنگام که همسر عزیز مصر خودش را پیروز می دید،رو به آنها کرد و گفت: «این همان کسی است که مرا به خاطر(عشق)به او سرزنش کردید.(آری!)من او را به خویشتن دعوت کردم و او خودداری کرد.اگر آنچه را که من دستور می دهم،انجام ندهد،به زندان خواهد افتاد و به یقین خوار و ذلیل خواهد شد، قالت فذالکن الذی لمتننی فیه و لقدراودته عن نفسه فاستعصم و لئن لم یفعل ما آمره لیسجنن و لیکونا من الصاغرین » .این دومین امتحان سخت و سنگین حضرت یوسف علیه السلام بود.

او بر سر دو راهی قرارداشت،یکی،تسلیم شدن در برابر درخواست همسر عزیز مصر و به کام دل رسیدن و ازهر گونه ناز و نعمت و محبت برخوردار شدن و دیگری مقاومت کردن و به زندان افتادن و اعمال سخت آن را تحمل نمودن. او بدون لحظه ای تردید،راه خود را انتخاب کرد و به درگاه خداوند متعال رو آوردو گفت:«پروردگار!زندان(با آن همه مشکلات و رنجهایش)نزد من،محبوبتر است از آنچه اینها مرا به آن می خوانند.اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانی، قلب من متمایل به آنهاخواهد شد و از جاهلان خواهم بود، قال رب السجن احب الی مما یدعوننی الیه و الاتصرف عنی کیدهن اصب الیهن و اکن من الجاهلین » .از تعبیرات آیه روشن می شود که زنان آن مجلس نیز با همسر عزیز مصر هم صدا شدند و حضرت یوسف علیه السلام را به تسلیم در برابر آن زن دعوت می کردند و هر کدام به نوعی او را به اجابت دعوت همسر عزیز مصر فرا می خواندند.یکی می گفت:ای جوان! مگر جمال دل آرا و خیره کننده همسر عزیز مصر را نمی بینی؟مگر از عشق و زیبایی اولذت نمی بری؟! دیگری می گفت:اگر زیبایی خیره کننده او در قلب تو اثر نمی گذارد،ولی فراموش مکن که او همسر عزیز مصر است،اگر قلب او را به دست آوری،هر چه از مال و مقام بخواهی،در اختیار تو قرار خواهد داد. سومی به او هشدار می داد که اگر جمال و زیبایی و یا مال و مقام او برای تو اهمیت وارزش ندارد،ولی بدان که اگر آن زن، خشمگین شود،به یک موجود خطرناک انتقامجو تبدیل خواهد شد،آنگاه تو را در قعر زندان خواهد انداخت و تو در آنجا برای همیشه فراموش خواهی شد. چون آخرین راه،همان زندان وحشتناک بود،حضرت یوسف علیه السلام به درگاه خداوندعرضه داشت:«من برای اطاعت فرمان تو و حفظ پاکی و تقوا و پارسایی و عفت خویش،حاضرم روانه زندان وحشتناک گردم،اما آلوده خواست شوم آنها نشوم. این تهدید جدی بود و عملی هم شد.حضرت یوسف علیه السلام به زندان افتاد،ولی روح بلندش از محیط ننگین و آلوده کاخ عزیز مصر رهایی یافت.در ادامه همین آیات آمده است که خداوند،این زندان وحشتناک را نردبان ترقی حضرت یوسف علیه السلام قرار داد.

سرانجام به خواست خداوند،او بر تخت قدرت عزیز مصر تکیه زد و با حفظ آبرو وتقوا،به همه چیز رسید،در حالی که همه آلودگان رسوا شده و کنار رفتند.این پاداشی بود که خداوند در دنیا به این سلاله نیکان و پاکان عنایت کرد.قرآن کریم در ادامه می فرماید:«پروردگار او،دعای خالصانه اش را اجابت کرد و مکر ونقشه های شوم آنها را از او برگردانید، زیرا او شنوا و داناست، فاستجاب له ربه فصرف عنه کیدهن انه هو السمیع العلیم » .

● عفت ، صفت بارز یک مؤمن

در پنجمین آیه مورد بحث،سخن از صفات برجسته مؤمنان است.قرآن درعبارت های کوتاه و بسیار پرمعنی،ضمن بیان بخش مهمی از صفات مؤمنان،پاکدامنی وعفت را یکی از خصلت های برجسته آنها دانسته و می گوید:«آنها کسانی هستند که دامان خود را(از آلودگی به بی عفتی)حفظ می کنند و کسانی که غیر از این راهی را طلب کنند،تجاوزگرند، و الذین هم لفروجهم حافظون-الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین-فمن ابتغی وراء ذلک فاولئک هم العادون » ؛ جالب این که،قرآن در بیان صفات برجسته مؤمنان، عفت را بعد از نماز و زکات وپرهیز از لغو مطرح کرده و حتی آن را بر مساله امانت و پایبندی به عهد و پیمان نیز مقدم داشته است.

● عفت ، کلید نجات

در آخرین آیه مورد بحث،قرآن بیان می کند که خداوند،ده گروه از مردان و زنان برجسته را مورد مغفرت و اجر عظیم قرار می دهد که نهمین آنها مردان و زنانی است که دامان خود را از آلودگی به بی عفتی،نگه داشته و پاکدامن و عفیفند. در بیان اوصاف دهمین گروه،اشاره می کند که آنها بسیار یاد خدا می کنند و بعیدنیست که بیان این مطلب،دلیل رابطه نزدیکی میان عفت و یاد خدا بودن،باشد که نتیجه همه اینها،آمرزش الهی و اجر عظیمی است که عظمتش را تنها خودش می داند. در جای دیگر اشاره شده است که روزه نیز یکی از راه های مهار طغیان «شهوت جنسی »است،بنابراین میان عفت و روزه، رابطه مستقیم وجود دارد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله می فرماید:«یا معشر الشباب ان استطاع منکم الباءهٔ فلیتزوج فانه اغض للبصر و احصن للفرج و من لم یستطع فعلیه بالصوم ،ای گروه جوانان!کسی که از شماتوانایی بر ازدواج داشته باشد،ازدواج کند،زیرا ازدواج سبب می شود که از نوامیس مردم چشم فرو بندد و دامان خویش را از آلودگی به بی عفتی حفظ کند و کسی که توانایی بر ازدواج ندارد،روزه بگیرد.»

● عفت در روایات اسلامی

در منابع حدیثی،اهمیت فوق العاده ای به « عفت »داده شده است که به بعضی از آنهااشاره می کنیم:

۱) امام امیر المؤمنین علیه السلام، عفت را برترین عبادت شمرده است:«افضل العبادهٔ العفاف » ، تعبیر به عفت در این جا، ممکن است به معنی وسیع آن استعمال شده و یاممکن است در مقابل شکم پرستی و شهوت جنسی به کار رفته باشد.

۲) امام باقر علیه السلام می فرمایند:«ما عبد الله بشی ء افضل من عفهٔ بطن و فرج،هیچ عبادتی در پیشگاه خداوند،برتر از عفت در برابر شکم و مسایل جنسی نیست » .

۳) در روایت دیگری از آن حضرت-که تفسیری بر روایت سابق است-آمده است که مردی خدمت امام علیه السلام عرض کرد:اعمال و طاعات من ضعیف و روزه ام کم است،ولی امیدوارم که هرگز مال حرامی نخورده ام.امام علیه السلام در پاسخ فرمود:«ای الاجتهادافضل من عفهٔ بطن و فرج،کدام تلاش در راه اطاعت خدا،برتر از عفت در مقابل شکم ومسایل جنسی است» .

۴) امام علی بن ابیطالب علیه السلام در این رابطه می فرمایند:«اذا اراد الله بعبد خیرا اعف بطنه و فرجه،هنگامی که خداوند خیر و خوبی برای بنده اش بخواهد،به او توفیق می دهدکه در برابر شکم و شهوت پرستی عفت پیدا کند» .

۵) در حدیث دیگری که مفضل از امام صادق علیه السلام،در توصیف شیعیان واقعی نقل شده،آن حضرت چنین می فرمایند:«انما شیعهٔ جعفر من عف بطنه و فرجه و اشتد جهاده و عمله لخالقه و رجاء ثوابه و خاف عقابه فاذا رایت اولئک فاولئک شیعهٔ جعفر،پیروان حقیقی جعفر بن محمد،کسانی هستند که در برابر شکم پرستی و بی بند و باری جنسی، عفت و(در راه بندگی خدا)تلاش و کوشش فراوان دارند،به ثواب او امیدوارند و از عقاب او بیمناک، به همین دلیل،پیوسته،در راه حق حرکت می کنند.هرگاه کسی را با این صفات ببینی،آنهاپیروان و شیعیان جعفر بن محمد علیه السلام می باشند» .

۶) امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند:«قدر الرجل علی قدر همته،و صدقه علی قدرمروته،و شجاعته علی قدر انفته و عفته علی قدر غیرته،ارزش هر کس به اندازه همت او و صداقت هر کس به اندازه شخصیت او و شجاعت هر کس به اندازه زهد و بی اعتنایی او به ارزشهای مادی و عفت هر کس به اندازه غیرت اوست» . بدیهی است،افراد غیرتمند راضی نمی شوند که کسی نگاه آلوده به نوامیس آنها کند،به همین دلیل،نسبت به نوامیس دیگران نیز حساسند و متعرض آنها نمی شوند.

۷) این بحث را با حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله پایان می دهیم،آن حضرت صلی الله علیه و اله در این روایت ضمن بیان این که:«سه چیز است که بر امتم از آن سه بیمناکم »سومین آنها را«شهوهٔ البطن و الفرج،شکم پرستی و شهوت پرستی جنسی » می دانند.

● نتیجه

آنچه از آیات و روایات فوق حاصل می شود،این است که:اسلام اهتمام فوق العاده به مساله پرهیزکاری در برابر شهوت شکم و بی بند و باری جنسی دارد تا جایی که آن رانشانه شخصیت،غیرت،ایمان و پیروی از مکتب اهلبیت علیهم السلام معرفی می کند.تاریخ نیزسرچشمه بسیاری از گرفتاری های انسان را از همین دو امر(شهوت شکم وشهوت جنسی) می داند،زیرا شهوت شکم،به انسان اجازه تفکر مشروع را نمی دهد تابه وسیله آن،حقوق انسان ها را رعایت کند و در مسیر عدالت گام بردارد.به همین علت،انسان را به ارتکاب انواع گناهان وا می دارد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نیز،در این رابطه،درباره مردم آخر الزمان فرموده است «یاتی علی الناس زمان بطونهم الهتهم و نسائهم قبلتهم و دنانیرهم دینهم،و شرفهم متاعهم،لا یبغی من الایمان الا اسمه و لا من الاسلام الا رسمه و لا من القرآن الا درسه،مساجدهم معمورهٔ من البناء و قلوبهم خراب علی الهدی،زمانی بر مردم فرا می رسد که شکم های آنهابت های آنهاست و زن های آنها قبله آنهاست و دینارهایشان دینشان و شرفشان متاعشان است،در آن زمان از ایمان جز نامی و از اسلام جز رسمی و از قرآن،جز درسی باقی نمی ماند،مساجدشان از نظر ساختمان آباد و دل هایشان از نظر هدایت خراب است...» .

در ذیل این حدیث آمده است:«خداوند در چنان شرایطی،آنان را به چهار بلا مبتلامی کند،جور سلطان ،قحطی زمان ، ظلم والیان و حاکمان » .فرق میان ظلم و جور(که در بسیاری از روایات در برابر هم قرار گرفته اند)ممکن است از این جهت باشد که واژه جور،در اصل به معنی انحراف از مسیر حق است،بنابراین جور سلطان به انحرافات صاحبان سلطه و فرمانروایان اطلاق می شود، در حالی که ظلم به معنی بی عدالتی است.

در حدیث دیگری از آن حضرت آمده است:«ایاک و ادمان الشبع فانه یهیج الاسقام و یثیر العلل،از پرخوری بپرهیز که انواع بیماری ها را تحریک کرده،و سرچشمه مرض هاست» .

● راه های پیشگیری از بی عفتی

برای کنترل شهوات-مخصوصا شهوت جنسی و شهوت شکم-راه های بسیاری وجود دارد که بخشی جنبه کلی و عمومی دارد،یعنی،در تمام مفاسد اخلاقی ساری و جاری است،مانند:پاک بودن محیط،نقش معاشران و دوستان،تربیت خانوادگی، علم وآگاهی به پیامدهای رذایل اخلاقی،مسایل فرهنگی و مانند آن.بخش دیگر،جنبه خصوصی دارد،یعنی،مربوط به « عفت »در مسایل جنسی و سایرخواست های نفسانی است که امور زیر را می توان به عنوان عمده ترین راه کنترل در این خصوص ذکر کرد:

۱) حجاب و ترک خودآرایی در انظار عموم

بی شک،یکی از اموری که به شهوت جنسی دامن می زند،«برهنگی و خودآرایی زنان و مردان »برای یکدیگر است که تاثیر آن،به خصوص در میان جوانان مجرد،قابل انکارنیست،به گونه ای که می توان گفت:آلودگی به بی عفتی رابطه مستقیمی با بی حجابی،برهنگی و خودآرایی در انظار عموم دارد،حتی طبق بعضی از آمارهای مستند،هر قدراین مساله تشدید شود، به همان نسبت آلودگی به بی عفتی بیشتر می شود،مثلا،درتابستان که به خاطر گرمی هوا،برهنگی زنان بیشتر می شود، به همان نسبت مزاحمت های جنسی افزایش می یابد و به عکس،در زمستان که زنان،پوشش بیشتر دارند،این گونه مزاحمت ها کمتر می شود.

به همین دلیل،دستور حجاب یکی از مؤکدترین دستورهای اسلام است.قرآن مجیددر آیات متعددی از جمله:آیات ۳۱ و ۶۰ سوره نور و آیات ۳۳ و ۵۳ و ۵۹احزاب،بر مساله حجاب تاکید کرده است که گاهی زنان با ایمان را مخاطب قرار می دهدو گاهی همسران پیامبر صلی الله علیه و اله را و گاهی نیز با استثنا کردن زنان پیر و از کار افتاده،تکلیف بقیه را روشن می سازد،به این ترتیب با عبارات مختلف،اهمیت این وظیفه اسلامی رابازگو می کند. بدیهی است که برداشتن حجاب،مقدمه برهنگی،آزادی جنسی و بی بند و باری است که مشکلات و مفاسد ناشی از آن،در عصر و زمان ما بر کسی پوشیده نیست. بی حجابی سبب می شود که گروهی از زنان،در یک مسابقه بی پایان،در نشان دادن اندام خود و تحریک مردان هوسباز شرکت کنند.این امر در عصر و زمان ما که به خاطر گرفتاری های تحصیلی و اقتصادی سن ازدواج بالا رفته و قشر عظیمی از جامعه راجوانان مجرد تشکیل می دهد،آثار بسیار زیانباری دارد.

بی حجابی،علاوه بر این که از نظر اخلاقی سبب نا امنی خانواده ها و بروز جنایات می شود،ضمنا سبب ایجاد هیجان های مستمر عصبی و حتی بیماری های روانی نیزمی گردد که ثمره آن سستی پیوند خانواده ها و کاهش ارزش شخصیت زن در جامعه است.

۲) عدم اختلاط زن و مرد

بی شک در جامعه مخصوصا در جامعه فعلی نمی توان زندگی زن و مرد نامحرم را به طور کامل از هم جدا کرد،ولی در مواردی که ضرورتی نداشته باشد،چنان که ازاختلاط پرهیز شود،به یقین،اصول عفت و پارسایی،بهتر حفظ خواهد شد، دلیل آن هم مفاسد بسیار وحشتناک و شرم آوری است که از اختلاط پسران و دختران درکشورهای غربی دیده می شود.

۳) مطبوعات و رسانه های تصویری

مطبوعات و رسانه های تصویری نقش بسیار مؤثری در تحریک مسایل جنسی،مخصوصا در میان قشر جوان دارد.افراد سودجو و گروه هایی که از این راه به درآمدهای هنگفت نامشروعی می رسند،دست به انتشار مفتضح ترین فیلم ها،عکس ها، رمان ها و داستان های عشقی کثیف می زنند و در شرایطی که امواج رسانه ها به آسانی ازیک گوشه جهان به گوشه دیگر منتقل می شود،کنترل آنها کار آسانی نیست،ولی به هرحال اگر این امر به طور کامل،امکان پذیر نباشد،به طور ناقص امکان پذیر است که غفلت از آن،موجب گرفتاری های فراوان اخلاقی و اجتماعی است.

با نهایت تاسف،گروهی از نویسندگان و ارباب علم و دانش نیز در این مساله به موضع انفعالی روی آورده اند و به خاطر این که شرایط زمان،اجازه مخالفت با این اموررا نمی دهد و یا مخالفت با آنها،ما را از نسل جوان جدا می سازد،یا در اذهان مردم متمدن،به عقب افتادگی متهم می شویم،به همین دلیل،دست روی دست گذاشته ومایوسانه به امواج خطرناکی که جوامع اسلامی را در برگرفته،نگاه می کنند(اخلاق در قرآن ، جلد دوم، آیت الله العظمی مکارم شیرازی).